بـرگـی خـاطـرات : *شـاخـک هـای کـج شـده ، مـیـدان مـیـن* از شـهـیـد بـرونـسـی

کاربر مهمان، خوش آمديد ! ( ورود - عضويت ) سلام به سایت شهدای شهرستان گتوند ترکالکی و حومه امتداد خوش آمدید !

یکشنبه 30 اردیبهشت 1403


منوی اصلی
منوی اصلی
صفحه اول
آرشيوی مطالب
ایمیل مدیریت
ارتباط با ما


موضوعات
وصیتنامه و زندگینامه شهدا
شهدای ترکالکی [0]
شهدای گتوند [0]
یادمان ها و مناطق عملیاتی [1]
عکس شهدا [0]
عکس رزمندگان [0]
عکس فوتبالیستها [15]
عملیات ها [13]
عکس های قدیمی [2]
فرماندهان شهید [0]
نامه شهدا [0]
تاسوعا و عاشورا و تعزیه [1]
خلبان رنجبر [0]
فوتبال ترکالکی [16]
ابتکارات و دانستنی های جنگ [0]
کلیپ و نماهنگ [0]
رزمایش [0]
یادواره [0]
مناسبت ها [1]
تقویم روزشمار دفاع مقدس [0]
مطالب خواندنی [0]
برگی از خاطرات [1]
یادگاران جنگ [0]
روایتگری [0]
مستند قصه های جنگ [0]

نظرسنجی
نظر شما راجع به سایت شهدای ترکالکی امتداد چیست ؟


لینکدونی

پربازدیدترین مطالب

نویسندگان

[Menu_Title]
[Menu_Code]
بـرگـی خـاطـرات : *شـاخـک هـای کـج شـده ، مـیـدان مـیـن* از شـهـیـد بـرونـسـی
نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی

 

خاطره شهید برونسی از یکی از عملیات ها و امداد غیبی حضرت فاطمه زهرا (س)

«شب عملیات ، آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن . سر راه یکهو خوردیم به یک میدان مین . خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است ، و گرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیزها را نداشتیم . بچه های اطلاعات عملیات ، اصلا ماتشان برده بود . شب های قبل که می آمدیم شناسایی ، چنین میدانی میدانی ندیده بودیم . تنها یک احتمال وجود داشت و آن هم این که راه را کمی اشتباه آمده باشیم . آن طرف میدان ، شبح دژ دشمن توی چشم می آمد .

===================================================

«شب عملیات، آرام و بی سر و صدا داشتیم می رفتیم طرف دشمن. سر راه یکهو خوردیم به

یک میدان مین. خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است، و گرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای

این طور چیزها را نداشتیم. بچه های اطلاعات عملیات، اصلا ماتشان برده بود.

شب های قبل که می آمدیم شناسایی، چنین میدانی میدانی ندیده بودیم. تنها یک احتمال

وجود داشت و آن هم این که راه را کمی اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان، شبح دژ دشمن

توی چشم می آمد.

ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می کردیم، هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد. با بچه های

اطلاعات عملیات، شروع کردیم به گشتن. همه ی امیدمان این شد که معبر خود عراقی ها را

پیدا کنیم؛ وقتی برای خنثی کردن مین ها وجود نداشت. چند دقیقه ای گشتیم، ولی بی فایده

بود. تمام گردان منتظر دستور حمله بودند. هنوز از ماجرا خبر نداشتند. بچه های اطلاعات،

خیره ـ خیره نگاه می کردند. گفتند: چکار کنیم حاجی؟

با اسلحه ی کلاش به میدان مین اشاره کردم. گفتم: می بینین که! هیچ راه کاری برامون نیست.

گفتند: یعنی...برگردیم؟!

چیزی نگفتم. تنها راه امیدم، رفتن به در خانه اهل بیت(ع) بود. متوسل شدم به خود خانم حضرت

صدیقه طاهره سلام الله علیها. با آه و ناله گفتم: بی بی، خودتون وضع ما رو دارین می بینین،

دستم به دامنتون، یه کاری بکنین. به سجده افتادم روی خاک ها، باز گفتم: شما خودتون توی

همه ی عملیات ها مواظب ما بودین، این جا هم همه چیز به لطف و عنایت خودتون بستگی داره.

توی همین حال، گریه ام گرفت. عجیب هم قلبم شکسته بود که: خدایا چکار کنیم؟!

وقتی لطف و معجزه ای مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیافتد، می افتد؛ حالا اگر کسی

بخواهد ذهنیت خود را قاطی جریان بکند و موضوع را با فکر ناچیز خود بسنجد، اصلا عقل و منطق

بشری از او گرفته می شود. من هم توی آن شرایط حساس، نمیدانم یکدفعه چطور شد که

گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون، یک حال از خود بیخودی بهم دست داد. یکدفعه رفتم

نزدیک بچه های گردان. حاضر و آماده نشسته بودند و منتظر دستور حمله. یکهو گفتم: برپا.

همه بلند شدند. به سمت دشمن اشاره کردم. بدون معطلی دستور حمله دادم.

خودم هم آمدم بروم، یکی از بچه های اطلاعات جلوم رو گرفت.

باحیرت گفت: حاجی چکار کردی؟!

تازه آنجا فهمیدم چه دستوری داده ام. ولی دیگر خیلی ها وارد میدان شده بودند. همان طور هم

به طرف دشمن آتش می ریختند. یکی دیگرشان گفت: حاجی همه را به کشتن دادی!

شک و اضطراب آنها مرا هم گرفت.یک آن، یک حالت عصبی بهم دست داد. دستها را گذاشتم

روی گوش هام و محکم شروع کردم به فشار دادن. هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مین ها

بودم... .

آن شب ولی به لطف و عنایت بی بی دو عالم(س)، بچه ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند.

حتی یکی از مین ها هم منفجر نشد. تازه آنجا بود که به خودم آمدم. سر از پا نشناخته دویدم

طرف دشمن، از روی همان میدان مین!

صبح زود، هنوز درگیر عملیات بودم. یکدفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه های اطلاعات لشکر.

داشتند می دویدند و باهیجان از این و آن می پرسیدند: حاجی برونسی کجاست؟!

رفتم جلوشان. گفتم: چه خبره؟ چی شده؟

گفتند: فهمیدی دیشب چکار کردی حاجی؟!

صداشان بلند بود و غیرطبیعی. خودم را زدم به آن راه. عادی و خونسرد گفتم: نه.

گفتند: میدونی گردان رو از کجا رد کردی؟

پرسیدم از کجا؟

جریان را با آب و تاب گفتند. به خنده گفتم: اِه! مگه میشه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟

حتما شوخی می کنین شماها.

دستم را گرفتند. گفتند: بیا بریم خودت نگاه کن.

همراشان رفتم. دیدن آن میدان مین، واقعاً عبرت داشت. تمام مین ها روشان جای ردپا بود.

بعضی حتی شاخکهاشان کج شده بود، ولی الحمدلله هیچ کدام منفجر نشده بودند.»

محمد رضا فداکار یکی از همرزمان شهید برونسی، می گفت: چند روز بعد از آن عملیات،

دو سه تا از بچه های عملیات گذرشان به همان میدان مین می افتد. به محض اینکه نفر اول

پا توی میدان مین می گذارد، یکی از مین ها عمل می کند، که متاسفانه پای او قطع می شود!

بقیه مین ها را هم بچه ها امتحان می کنند، که می بینند آن حالت خنثی بودن مین بر طرف شده

است!

شهید برونسی تمام فکر و ذکرش درباره عملیات موفق، این بود که می گفت:

باید نزدیکیمان را با اهل بیت(علیهم السلام)، بیشتر و بیشتر کنیم، و ایمانمان را قوی تر.

 

(منبع : کتاب خاک های نرم کوشک ، صفحه 184 -  نویسنده : سعید عاکف)

کتاب شهید برونسی به پرفروش‌ترین کتاب در زمینه دفاع مقدس و جنگ هشت ساله تبدیل شده‌است. این کتاب تا کنون به چاپ ۸۳ و تیراژ کلی ۲۷۸۰۰۰ نسخه رسیده‌است .







جمعه 1392/03/31 سـاعـت 15:41 بعد از ظهر | بـازدیـد : 996 | نـویـسـنـده : محمدرضا قاسمی | ( نـظـرات 0 )
موضوع:[Post_Cat_Title]

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش

اطلاعات
آمار کاربران

افراد آنلاین : 5

اعضای آنلاین : 0

تعداد اعضا : 0


عضو شوید
ارسال کلمه عبور

آمـار بـازدیـد سـایـت


  • بـازدیـد امـروز : 807 نـفـر

  • بـاردیـد دیـروز : 451 نـفـر

  • بـازدیـد هـفـتـه : 3,794 نـفـر

  • بـازدیـد مـاه : 12,631 نـفـر

  • بـازدیـد سـال : 103,385 نفر

  • بازدید کلی : 1,322,833 نفر

  • کـل مـطـالـب سـایـت : 386

  • کـل نـظـرات : 253

  • تـاریـخ : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

  • آی پی شما : 18.223.15.47

  • مرورگر شما : Safari 5.1

  • سیستم عامل :


  • لینک دوستان
    ارسال لینک

    امکانات
    تماس با مدیر

    ساخت کد آهنگ آنلاین | دانلود آهنگ

    لیست صفحات

    آرشیو مطالب

    عضویت سریع
    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد

    صفحه اصلي | تالار گفتمان | ثبت نام در انجمن | تماس با ما
    شهدای شهرستان گتوند ترکالکی و حومه امتداد

    Design: Themes.rozblog.com

    تمامی حقوق مطالب، تصاویر و طرح قالب برای شهدای شهرستان گتوند ترکالکی و حومه امتداد محفوظ است، نقل و استفاده از آنها در سایت ها و نشریات تنها با ذکر منبع مجاز میباشد

    Powered By rozblog and Hosted By Rozblog.com