در سه عملیات فتح المبین ، طریق القدس و والفجر مقدماتی ، با عبور از رملها به دشمن حمله شد که در دو عملیات اول این مسأله رمز موفقیت بود... اما عملیات والفجر مقدماتی ، خاطره تلخی را در پی داشت.
===========================================
شهیدان را شهیدان میشناسند ...
ایـن یـکـی از شـهـدایفـکـه اسـت
اولـیـن چـیـزی کـه بـه ذهـنـت مـیـرسـه ایـنـه کـه
چـه دردی کـشـیـده تـا شـهـیـد شـده ،
بـه جـای پـاش بـه صـورتـش نـگـاه کـن
آرامـشـو مـیـبـیـنـی ؟؟ !!
===========================================
شهدای اینجا دیگر تشنه نیستند! (فکه)
فکه یادآور نام چهار عملیات است: عملیات های والفجر مقدماتی (بهمن 61)؛ والفجر یک (فروردین 62)؛ ظفر چهار (تیر 63)؛ و عاشورای سه (مرداد 63). فکه روایت سرزمینی است که رمل های آن پیکر خونین بسیاری از عزیزان این سرزمین را کفن شده است. این روایت ساده و مختصری است از منطقه فکه، که احتمالاً یا رفته ای یا قرار است که بروی و ببینی. اما من می-خواهم روایت دومی را هم از فکه بیان کنم. روایتی که این قدر مختصر نباشد و گوشه ای از حقایق را به تصویر بکشد. بسیجی ها هشت تا چهارده کیلومتر، را در حالی با پای پیاده از میان رمل و ماسه های روان فکه گذشتند، که وزن تقریبی تجهیزاتی که در دست داشتند دوازده کیلو بود، تازه بعضی ها هم مجبور بودند قطعات چهل کیلویی پُل را نیز حمل کنند. این پُل ها قرار بود روی کانال ها تعبیه شود تا عبور رزمندگان به مشکل فوگاز برنخورد. تا همین جا را داشته باش تا برسیم سر موانع. اصلاً عملیات والفجر مقدماتی را به خاطر همین می گفتند عملیات موانع. هدف بسیجی ها خط دشمن بود. مجموعه ای از کانال ها، سیم خاردارها و میدان مین ها که گاهی عمق آن به چهار کیلومتر می رسید، بچه ها یکی را که رد می کردند به دیگری می رسیدند. موانع معروف فکه هنوز زبانزد نیروهای عملیاتی است، کانال-هایی به عرض سه تا نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سیم خاردار، مین والمر و بشکه های پر از مواد آتش زا. دشمن با هوشیاری مین ها را زیر رمل و ماسه ها کار گذاشته بود و چون بیشتر عملیات ها در شب انجام می گرفت، تا چند نفر روی مین پرپر نمی شدند، بقیه از وجود میدان مین باخبر نمی شدند. اکثر رزمندگان دشت فکه، نوجوانان و جوانانی بودند که عزم و اراده قوی شان آنان را سدشکن کرده بود، حالات معنوی و روحی آنها به قدری بی نظیر بود که با اشتیاق برای عملیات آماده می شدند. فکه را «قتلگاه» می گویند، قتلگاه شهیدان خودش یک سرزمین پهناور مملو از رمل و ماسه، با چند تا تپه ماهوری و نیروهایی که در محاصرة دشمن داخل شیار بین دو تپه پناه گرفته، شیار پر از مین والمر، آتش دشمن متمرکز بر شیار سه روز مقاومت، بدون آب و غذا و سرانجام قتل عام. در محور لشکر 17 علی بن ابی طالب، بچه ها در ساعت ده شب، با دشمن درگیر می شوند و خط دشمن شکسته می شود. جنگ شدیدی درمی گیرد. شهید زین الدین دستور می دهد بچه های مهندسی سریعاً اقدام به زدن خاکریز کنند اما حجم شدید آتش دشمن مانع می شود و سرآغاز حماسه مظلومانه ای در فکه شکل می گیرد، حدود ساعت 2:15 خبر می رسد مهمات بچه ها در حال اتمام است و تعداد زیادی از بچه ها زخمی و شهید شده اند، با توجه به حجم شدید آتش دشمن و وضعیت خاص منطقه (رملی بودن) امکان ارسال مهمات به سختی ممکن است. عراقی ها بچه ها را از سه طرف محاصره می کنند، اما فرزندان عاشورایی خمینی تا ساعت حدود هفت صبح مقاومت می کنند، وقتی دستور داده می شود کمی بچه ها به عقب برگردند صدایی از آن طرف بی سیم برای همیشه جاودانه می شود فرمانده گردان می گوید اطراف من بچه هایم روی خاک افتاده اند، من اینها را چطور تنها بگذارم. از ناگفته هایی که فکه آرام و ساکت در سینه دارد، نحوه شهادت اسرا و مجروحین است. گروه تفحص در حین عملیات جست وجو به سیم های تلفنی رسیدند که از خاک بیرون زده بود. رد سیم ها را که گرفتند رسیدند به یک دسته از شهدا که دست و پایشان با همین سیم ها بسته شده بود، معلوم بود که آنها را زنده به گور کرده اند. چرا که کسی دست کشته ای را نمی بندد. نمی دانم چقدر از گردان حنظله می دانی؟! سیصد نفر در یکی از کانال ها محاصره شدند و اکثراً با آتش مستقیم دشمن یا تشنگی مفرط به شهادت رسیدند. در آن موقعیت، عراقی ها مدام با بلندگو از نیروها می خواستند که تسلیم شوند و بچه ها در جواب با آخرین رمق خود، فریاد تکبیر سر می دادند. آن شب آنان فریاد سر دادند اما سر تسلیم فرود نیاورند. گرچه فکه از لحاظ نظامی، پیروزی آن چنانی به خود ندید، اما قصه مقاومت رزمنده ها در شرایط بسیار سخت جنگی و تشنگی مفرط، کربلایی دیگر را برای این مملکت رقم زد و در واقع اذن دخول سرزمین فکه، همین «تشنگی» است.
در یادداشت های باقی مانده از یکی از شهیدان گردان حنظله آمده است:
«امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!»
==========================================
فـکـه
ماجرای فکه دو روایت متفاوت دارد و نه تنها متفاوت که متضاد روایتی حاکی از شکست و روایتی سرشار از پیروزی و شگفت، که در اینجا هر دو روایت منطبق بر واقع است. آری فکه یادآور شکست است شکست یک حرکت نظامی. تلاشی که به فتح خاک منجر نشد و از طرف شاهد یک پیروزی خیرهکننده است پیروزی ارزشهای بلند الهی و انسانی. فکه از یک سو محل فرو افتادن اجساد و از سویی دیگر خاستگاه عمیقترین و شورانگیزترین گرایشات ربانی انسان است، درست مثل کربلا.
روایت اول
فکه نام منطقهای است واقع در شمال غربی استان خوزستان که از غرب به خط مرزی ایران و عراق، از شمال به منطقه چنانه و از جنوب به منطقه چزابه محدود میشود. فکه یکی از محورهای اصلی تجاوز ارتش عراق به شمال خوزستان بود. عراقیها با عبور ازاین محورها توانستند خود را تا کنار رودخانه كرخه برسانند و به جاده اهواز- اندیمشک نزدیک شوند. در آغاز جنگ وقتی فکه سقوط کرد پاسگاههای واقع در آن محاصره شدند و نیروهای مستقر در آنها با زدن به بیابان عقبنشینی کردند. اما تعدادی در هنگام عقبنشینی راه را گم کرده و در اثر تشنگی شهید شدند.
در طول نبرد 8 ساله، دو عملیات وسیع نظامی و دو عملیات محدود در منطقه فکه به اجرا درآمد، عملیاتهای والفجر مقدماتی در بهمن 1361 و والفجر یک در فروردین ماه 1362 به عنوان حرکتهای بزرگ نظامی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ دفاع مقدس تیپ شده است و عملیاتهای ظفر 4 و عاشورای 3 که به ترتیب در تیرماه و مرداد ماه 1364 انجام شد، حرکتهای محدودی بود که صرفاً به منظور انهدام یگانهای رزمی دشمن در منطقه به مرحله اجرا درآمد.
عملیات والفجر مقدماتی با هدف تصرف پل غزیله و دستیابی به شهر العماره راس ساعت 30/21 روز 18/11/61 به اجرا در آمد. گرچه در این عملیات یگانهای زرهی عراق در برابر دلاور مردی رزمندگان متحمل آسیب شده اما در نهایت نیروهای خودی ناچار به عقبنشینی شدند. دوماه بعد در روز 21/1/62 عملیات والفجر یک در منطقه شمالی فکه و با هدف تهدید شهر العماره آغاز شد و بعد از چند روز بدون دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده خاتمه یافت. در عملیات ظفر 4 و عاشورای 3 نیز که در تابستان 1364 در منطقه فکه به اجرا در آمد دستاورد چشمگیری به همراه نداشت. این همه ماجرای نظامی فکه است.
روایت دوم
وقتی قدم به خاک فکه میگذاری و نگاهت را روی تپهها و رملستانهای آن میلغزانی، بهت و حیرتی غریب فضای دلت را میگیرد. غمی بزرگ بر جانت میافتد و احساس حقارت همه وجودت را تحت تأثیر قرار میدهد. یک بیابان و چند تپه ماهور و فرشی از سیم خاردار و مین و باد گرمی که آرام آرام در پیچ وخم تپهها در حرکت است. نه، اینها نمیتواند آدمی را تا این حد درماتم خویش بنشاند. عطر دلانگیزی که در این فضا میپیچد از خاک و آهن نیست. این شنهای روان نمیتوانند ژانوان هستی آدمی را این چنین به لرزه افکنند باید چشم و گوش دیگر داشت و با احساسی دیگر به دنبال ماجرا بود. فضای سنگین فکه، یادگار ارواح بلندی است که سالیان پیش همه عشق را به شهادت جانبازی خویش فرا خواندند انسانهای پاک که حلاج وار با خون خویش وضوی عشق کردند و سر به سجده شکر بردند. این است اصل ماجرا. این است راز بزرگ سرزمین شنهای روان، این است فکه.
شواهد و قراین اینگونه نشان میدهد که درصد زیادی از رزمندگان دشت فکه نوجوانان بودهاند و اکثر شهدایی که بعداً در عملیات تفحص از این سرزمین کشف شدند نیز از سن و سال کمی برخوردار بودند. ماجرا آنگاه شنیدنی میشود که با روحیات و گرایشهای معنوی آنان قبل از عملیات آشنا شدیم. به اعتراف همه فرماندهان و آنهایی که سالیان سال در عملیاتها حضور داشتند، حالات معنوی و روحانی موجود رد میان رزمندگان فکه در کمترین عملیاتی مشاهده شده است. سید حسین سید مراد شهادت میدهد:
خدا شاهد است این را بدون هیچ بزرگنمایی و غلوی میگویم. من میدانستم که عملیاتی که پیشرو داریم خیلی سخت است و طاقت فرسا اما وقتی به چهره معصوم بچهها خیره میشدم و یا هق هق گریههای نیمه شب آنها را میشنیدم روحیه میگرفتم. با اینکه کم سن و سال بودند اما همه آرزویشان این بود که خدا آنها را ببخشد و شهادت را نصیبشان کند.
عبدالمجید حلمی نیز از حال و هوای شهادت در عملیات والفجر مقدماتی خاطرهای دارد:
روز عملیات یکی از بچههای اطلاعات آمد پیشم و گفتم میخواهم بروم عروسی کنم.
شما یک فرصتی به من بده. مانده بودم چه تصمیمی بگیرم. مرخصیها لغو شده بود. به این نتیجه رسیدم که بگویم برود. راه افتاد و رفت. بین راه بچههای گردان را دید. از آنها پرسیده بودمی خواهید کجا بروید آنها گفته بودند کجای کاری امشب عملیات است تو نمیدانی، سراغ من آمد شروع کرد به دعوا و گفت تو که میدانستی عملیات است چرا به من مرخصی دادی... نمیخواهم بمانم رفت جلو و صبح شنیدم شهید شد. در جریان عملیات والفجر مقدماتی تعداد زیادی از نیروها درون یکی از شیارها که از تلاقی دو تپه ماهور تشکیل شده بود در محاصره عراقیها گرفتار میشوند. داخل شیار با مینهای و المری فرش شده است. تعدادی از بچهها در برخورد با مین به شهادت رسیده و تعدادی مجروح میشوند. مابقی سعی میکنند در سینهکش تپههای رملی پناهگیرند سنگرهای کمین دشمن که بر روی شیار تسلط کامل داشتهاند باران گلوله را راهی شیار میکنند. هر لحظه بر تعداد شهدا و مجروحین افزوده میشود. با این حال رزمندگان محاصره شده 3 روز در بدترین شرایط مقاومت میکنند. در پایان سیل گلوله، خمپاره و شلیکهای تانک و دوشکا قامتهای برافراشته شیار را در خاک و خون میغلتاند، بعد از چند روز وقتی عراقیها وارد شیار میشوند سراغ مجروحین رفته و بسیاری از آنان را به شهادت میرسانند. اما یکی از حزنانگیزترین و در عین حال زیباترین پرده نمایش فکه، ماجرای گردان حنظله است. سیصد تن از رزمندگان این گردان درون یکی از کانالها به محاصره نیروهای عراقی در میآیند. آنها چند روز و صرفاً با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت میرسند. عراقیها مدام به وسیله بلندگو از آنها میخواهند که خود را تسلیم کنند اما هر بار که صدای بلندگو به هوا برمیخیزد فریاد تکیبر بچهها فضا را عطر آگین میکند. شهید علی محمودوند و از بازماندگان کانال حنظله این گونه روایت میکند:
مهمات کم داشتیم. بچهها توی خاک و خل دنیال چهار تا فشنگکلاش میگشتند. به علت عمق زیاد پیشروی ما، از آتش پشتیبانی توپخانه و اینجور چیزها خبری نبود. یک هفته مقاومت کرده بودیم، مخصر آب کمپوتهای باقی مانده جیرهبندی شده بود. تشنگی و گرسنگی پیدا میکرد محاصره هم شده بودیم. نور علی نور... اما هر وقت صدای بلند گوهان دشمن بلند میشد بچهها با آخرین رمقی که در وجودشان مانده بود همصدا میشدند و تکیبر میگفتند. میدانی؟ من یکی تا زندهام صدای درهم پیچیده دعوت به تسلیم بند گوهای دشمن و تکیبرهایی که از لبهای قاچ قاچ شده و تفتیده بچهها خارج میشد را فراموش نمیکنم.
آری عطش واژهای است که با وادی فکه عهده دیرینه دارد. عطش عجین همیشگی رملها و تشنگی اذن خول سرزمین شنهای روان است. جعفر ربیعی از همنشینی با عطش به هنگام مجروحیتش میگوید:
صبح روز چهارم از شدت تشنگی به شبنمهایی که روی علفهای هرز نشسته بود روی آوردم. لب خشک و ترک خورده را به قطرههای شبنم نوک علفها چسباندم ولی این مقدار حتی نتوانست لبهای خشک مرا ترکند تا چه رسد به رفع عطش آفتاب در ادامه حرکت خود آرام آرام به بالای سرم رسید. تصمیم گرفتم به هر قیمتی شده خود را به بالای سر جنازهای که در 3متریام افتاده بود برسانم. امید داشتم که در قمقمهای که به فانسقهاش بسته بود آب باشد... یا هر مشقتی بود خود را به جنازه رساندم و با دندان قمقمه را از فانسقه بیرون آوردم. قمقمه را بین دو ساعد دستم قرار داده و با دندان در آن را باز کردم اما به محض اینکه خواستم قمقمه را به دهانم نزدیک کنم از دستم رها شد و به زمین افتاد و آب آن جاری شد. حسرت آب از دست رفته تمام وجودم را گرفت. چشمانم تحمل دیدن این صحنه را نداشت. رملها خیلی سریع آب را مکیده بودند.
اکنون پس از سالها وقتی یا به فکه میگذاری و فارغ از هر چیزگوش جان به سکوت مرموز آن میسپاری هنوز میشنوی ترنم شهدایی که از کنج تپهای، زاویه کانالی و لا به لای میدان مینی تو را به وفاداری و استقامت فرا میخوانند.
=========================================
فـکـه
مقاومت عاشورایی
خیلی از شهدا جنازه هاشان سال ها در رمل های فکه ماند. یکی از شهدا در برگه های آخر دفترچه یادداشتش نوشته بود «من اصغر شمسم. فرمانده ی گردان علی اصغر. سلام ما را به امام برسانید و بگوئید ما عاشورایی جنگیدیم.» جنگیدن در زمین های رملی کاری بسیار سخت بود. پیش روی چندانی در این رمل ها انجام نشد ولی مقاومت عاشورایی یاران امام در دل رمل های فکه در تاریخ ثبت شد. نیروهای عراقی از فکه وارد خاک ایران شدند تا کرخه پیش رفتند و مقابل شوش، اندیمشک و دزفول مستقر شدند. رزمندگان ایران با عملیات های پیروزشان آن ها را تا مرز، عقب راندند. صدامی که قدرتمندانه بر طبل جنگ کوفته بود، جنگ جویی شد پشیمان، که دنبال پناه گاهی برای خود می گشت، اگر کشورهای غربی و شرقی به یاری اش نیامده بودند، عملیات هایی که در فکه و مناطق دیگر انجام شده بود به سقوط حزب بعث می انجامید.
پاسگاه مرزی فکه
جاده ی چزابه – فکه وسط دشت تمام می شود و به پاسگاه فکه می رسد؛ رو به روی پاسگاه الفکه ی عراق. در گذشته های دور مرز این جا گمرک داشت و از راه های تردد بین ایران و عراق بود که ساختمان مرزبانیش به شکل کاروان سراهای شاه عباس ساخته شده بود. اوّل جنگ نقطه ی ورودی عراق در محور فکه همین پاسگاه مرزی بود. خیلی از پاسگاه های مرزی خوزستان روز اوّل جنگ سقوط کرد. اما پاسگاه فکه، که نیروهای تیپ 37 زرهی شیراز و تعدادی از پاسدارهای دزفول در آن مقاومت می کردند، روز اوّل پا برجا ماند.
کانال کمیل
گردان حنظله در کانال توی محاصره دشمن افتاده بود. مقاومت می کردند. چند روز بی آب و غذا. ساعت های آخر مقاومت بی سیم چی گردان پشت بی سیم، حاج همت را صدا زد. صدایی با خش خش از پشت بی سیم می آمد؛ حاجی فلانی هم رفت. فلانی هم. اسم بچّه های گردان را می گفت. باتری بی سیم داشت تمام می شد. عراقی ها دارند می آیند تا ما را هم خلاص کنند. حاج همت به پهنای صورتش اشک می ریخت و کاری از دستش بر نمی آمد. به بی سیم چی می گفت: هر چی دوست داری بگو. حرف بزن قطع نکن. بی سیم چی گفت: سلام ما را به امام برسانید بگوئید همان طور که فرموده بود، حسین وار مقاومت کردیم و تا نفر آخر جنگیدیم.
مقتل شهید آوینی
لحظه های آخر، قبل از این که سیّد کلا توی اغما برود، متوجّه ذکرهایی بودم که مدام زیر لب تکرار می کرد؛ یا زهرا می گفت. سه بار دعای اللهم اجعل مماتی شهاده فی سبیلک را خوانده و بار آخر بود که از روی برانکارد به حالت نیمه خیز بلند شد و گفت: خدایا گناهانم را ببخش و شهیدم کن. این آخرین حرفش بود. بعد روی برانکارد افتاد و بی هوش شد.
نبرد با موانع
عملیات والفجر مقدماتی 18 بهمن سال 61 شروع شد. زمین رملی فکه، که آن را با موانع نظامی گوناگون پوشانده بودند، کار عملیات را سخت کرده بود. عده ای می گفتند عملیات لو رفته است. برای رزمندگان و مردم ایران روزهای عملیات والفجر مقدماتی روزهای غم باری بود. شهیدان والفجر مقدماتی خیلی مظلومانه شهید شدند. رزمندگان به رغم گلوله باران سنگین دشمن زمین های پر مانع و رملی منطقه را پشت سر گذاشتند. نیروهای جهاد هم بسیار تلاش کردند تا با خاک ریز زدن زمینه ی تثبیت پیش روی ها را فراهم کنند. اما حجم شدید آتش دشمن مانع کار آن ها بود، تعداد عراقی ها هم کم نبود. اسیرانی که رزمندگان در مرحله ی اوّل عملیات از ارتش عراق گرفتند تابعیت های غیر عراقی داشتند؛ سودانی، مصری، یمنی و اردنی. دشمن در پناه آتش بارش به رزمنده ها حمله کرد و فرماندهان دستور عقب نشینی دادند. اما بعضی ها در محاصره ماندند، نتوانستند عقب بیایند و شهید شدند.
دوباره والفجر
قبل از والفجر مقدماتی گروهی از فرماندهان نظرشان این بود که این عملیات باید در منطقه ی شمال فکه انجام می شد که تصویب نشد. عملیات والفجر یک که 20 فروردین 62 انجام شد اجرای همان طرح بود. والفجر یک در شمال فکه شروع شد، ولی موانع منطقه بیش تر از عملیات والفجر مقدماتی شده بود. بنابراین والفجر یک هم به اهدافش نرسید و فکه و زمین های اطرافش تا پایان جنگ از طرح های عملیاتی گسترده حذف شدند.
راز عطش
در تفحص، شهدایی پیدا کردیم که دست و پایشان را با سیم تلفن بسته بودند، بچّه ها می گفتند احتمالا مجروحانی بوده اند که دشمن زنده به گورشان کرده. دست و پایشان را هم بسته که نتوانند خاک ها را کنار بزنند. بعضی جنازه ها هم سوخته بودند؛ انگار که آتششان زده باشند.
نجواهای فکه
صدای بمب باران دشمن گوشَت را پر می کرد. خسته می شدی. صدای بمب باران که قطع می شد، صدای ناله ی مجروحی را می شنیدی که در تپه ای دور افتاده و آب می خواهد. نمی توانستی تکان بخوری. دعا می کردی همان صدای بمب باران توی گوشت بپیچد.
فكه، منطقه اي است بياباني در شمال غربي خوزستان و جنوب شرقي استان ايلام.
منطقه فكه، از جنوب به چزابه و شهر بستان ، از شرق به ميشداخ و رقابيه، از شمال غرب به عين خوش و شهر موسيان، از شمال شرق به چنانه، برغازه و سپس به شهر شوش و از غرب به استان العماره عراق منتهي مي گردد.
طول و عرض جغرافيايي منطقه عمومي فكه از 31 درجه و 54 دقيقه شمالي تا 32 درجه و 15 دقيقه شمالي و 47 درجه و 25 دقيقه شرقي تا 47 درجه و 55 دقيقه شرقي امتداد دارد. ارتفاع آن از 0 تا 140 متر از جنوب به شمال ، گسترده است.
فكه به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم مي شود.بخش جنوبي آن جزو استان خوزستان و شهرستان دشت آزادگان محسوب مي شود ، بخش شمالي آن جزو استان ايلام و از توابع شهرستان دهلران مي باشد.
منطقه فكه ؛ رملي و سرزمين شن هاي روان است، در بخش جنوبي آن رمل و شن هاي روان بيشتر است، به گونه اي كه حركت كردن بر روي آن بسيار سخت و طاقت فرساست.خاك فكه شمالي سخت تر است و در بخش هايي از آن خاك هاي رس و خاك هاي قابل كشت وجود دارد.بارندگي در فكه بسيار كم است ، به گونه اي كه اكثر مناطق آن خشك و بي آب و علف است ، در منطقه فكه جنوبي، تعداد روستاها به تعداد انگشتان دستان هم نمي رسد و تنها عده اي از عشاير در آن زندگي مي كنند.در منطقه فكه شمالي به علت وجود رودخانه دويرج و باران هاي فصلي؛ روستاهاي معدودي وجود دارد و منطقه قابل تحملتري مي باشد.
فكه يكي از محورهاي اصلي تجاوز وحمله ارتش عراق به شمال خوزستان محور بود. لشكر 1 مكانيزه عراق از اين محور به سمت شوش وارد عمل شد. ليكن مقاومت تيپ 37 زرهي شيراز وگروهي از سپاه پاسداران موجب شد عراقي ها به سختي و با تاخير از فكه عبور كنند.
ارتش عراق با عبور از محور فكه توانست خودرا تا كنار رودخانهي كرخه نزديك جادهي اهواز ـ انديمشك برساند.پس از عمليات فتح المبين ـ كه به آزاد سازي بخش اعظم منطقه غرب شوش ودزفول انجاميد ـ منطقه فكه همچنان در اشغال دشمن باقي ماند. در 17/11/61 عمليات والفجر مقدماتي در جنوب فكه انجام شد ورزمندگان اسلام توانستند با شكستن خطوط پي در پي ارتش عراق به عمق مواضع آن نفوذ كنند، اما بر اثر مقاومت شديد دشمن، رزمندگان به مواضع قبلي بازگشتند. در 10/2/65 دشمن به فكه حمله كرد وبيش از 7 كيلومتر پيشروي نمود. عمليات والفجر مقدماتي ، خاطره تلخي را در پي داشت.
تعداد زيادي از نيروهاي خودي به علت لو رفتن عمليات و تجهيزات فراواند دشمن و ميادين بسيار در منطقه شهيد و مجروح شدند ، عده اي عقب نشيني كردند اما عده زيادي در اين سرزمين جاماندند ، برخي بر اثر تشنگي در بيابان سوزان فكه شهيد شدند و عده اي به طرزي فجيع توسط دژخيمان بعثي شهيد شدند حتي برخي از مجروحين را زنده به گور كردند.اين زمين علاوه بر آن كه مشهد تعداد قابل توجهي از رزمندگان اسلام است، شاهد شهادت دو فرمانده بزرگ جنگ “ حسن باقري و مجيد بقايي” بود. فكه تا آخر جنگ در دست دشمن باقي ماند و برخي پيكرها همچنان در ميادين مين باقي ماند.
=========================================
فكه يادآور نام چهار عمليات است :
عملياتهاي والفجر مقدماتي (بهمن 61)؛ والفجر يك (فروردين 62)؛ ظفر چهار (تير 63)؛ و عاشوراي سه (مرداد 63).
فكه روايت سرزميني است كه رملهاي آن پيكر خونين بسياري از عزيزان اين سرزمين را كفن شده است.
اين روايت ساده و مختصري است از منطقه فكه، كه احتمالاً يا رفتهاي يا قرار است كه بروي و ببيني. اما من مي-خواهم روايت دومي را هم از فكه بيان كنم. روايتي كه اين قدر مختصر نباشد و گوشه اي از حقايق را به تصوير بكشد.
بسيجي ها هشت تا چهارده كيلومتر، را در حالي با پاي پياده از ميان رمل و ماسه هاي روان فكه گذشتند، كه وزن تقريبي تجهيزاتي كه در دست داشتند دوازده كيلو بود، تازه بعضي ها هم مجبور بودند قطعات چهل كيلويي پُل را نيز حمل كنند. اين پُل ها قرار بود روي كانال ها تعبيه شود تا عبور رزمندگان به مشكل فوگاز برنخورد. تا همين جا را داشته باش تا برسيم سر موانع. اصلاً عمليات والفجر مقدماتي را به خاطر همين مي گفتند عمليات موانع.
هدف بسيجي ها خط دشمن بود. مجموعه اي از كانال ها، سيم خاردارها و ميدان مين ها كه گاهي عمق آن به چهار كيلومتر مي رسيد، بچهها يكي را كه رد ميكردند به ديگري مي رسيدند. موانع معروف فكه هنوز زبانزد نيروهاي عملياتي است، كانال-هايي به عرض سه تا نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سيم خاردار، مين والمر و بشكههاي پر از مواد آتش زا.
دشمن با هوشياري مين ها را زير رمل و ماسه ها كار گذاشته بود و چون بيشتر عمليات ها در شب انجام مي گرفت، تا چند نفر روي مين پرپر نمي شدند، بقيه از وجود ميدان مين باخبر نمي شدند. اكثر رزمندگان دشت فكه، نوجوانان و جواناني بودند كه عزم و اراده قوي شان آنان را سدشكن كرده بود، حالات معنوي و روحي آنها به قدري بي نظير بود كه با اشتياق براي عمليات آماده مي شدند.
فكه را «قتلگاه» مي گويند، قتلگاه شهيدان خودش يك سرزمين پهناور مملو از رمل و ماسه، با چند تا تپه ماهوري و نيروهايي كه در محاصرة دشمن داخل شيار بين دو تپه پناه گرفته، شيار پر از مين والمر، آتش دشمن متمركز بر شيار سه روز مقاومت، بدون آب و غذا و سرانجام قتل عام.
در محور لشكر 17 عليبنابيطالب، بچهها در ساعت ده شب، با دشمن درگير ميشوند و خط دشمن شكسته ميشود. جنگ شديدي درميگيرد. شهيد زينالدين دستور ميدهد بچههاي مهندسي سريعاً اقدام به زدن خاكريز كنند اما حجم شديد آتش دشمن مانع ميشود و سرآغاز حماسه مظلومانهاي در فكه شكل ميگيرد، حدود ساعت 2:15 خبر ميرسد مهمات بچهها در حال اتمام است و تعداد زيادي از بچهها زخمي و شهيد شدهاند، با توجه به حجم شديد آتش دشمن و وضعيت خاص منطقه (رملي بودن) امكان ارسال مهمات به سختي ممكن است. عراقيها بچهها را از سه طرف محاصره ميكنند، اما فرزندان عاشورايي خميني تا ساعت حدود هفت صبح مقاومت ميكنند، وقتي دستور داده ميشود كمي بچهها به عقب برگردند صدايي از آن طرف بيسيم براي هميشه جاودانه ميشود فرمانده گردان ميگويد اطراف من بچههايم روي خاك افتادهاند، من اينها را چطور تنها بگذارم.
از ناگفته هايي كه فكه آرام و ساكت در سينه دارد، نحوه شهادت اسرا و مجروحين است. گروه تفحص در حين عمليات جست وجو به سيم هاي تلفني رسيدند كه از خاك بيرون زده بود. رد سيم ها را كه گرفتند رسيدند به يك دسته از شهدا كه دست و پايشان با همين سيم ها بسته شده بود، معلوم بود كه آنها را زنده به گور كرده اند. چرا كه كسي دست كشتهاي را نميبندد.
نمي دانم چقدر از گردان حنظله مي داني؟! سيصد نفر در يكي از كانال ها محاصره شدند و اكثراً با آتش مستقيم دشمن يا تشنگي مفرط به شهادت رسيدند. در آن موقعيت، عراقي ها مدام با بلندگو از نيروها مي خواستند كه تسليم شوند و بچه ها در جواب با آخرين رمق خود، فرياد تكبير سر مي دادند. آن شب آنان فرياد سر دادند اما سر تسليم فرود نياورند.
گرچه فكه از لحاظ نظامي، پيروزي آنچناني به خود نديد، اما قصه مقاومت رزمنده ها در شرايط بسيار سخت جنگي و تشنگي مفرط، كربلايي ديگر را براي اين مملكت رقم زد و در واقع اذن دخول سرزمين فكه، همين «تشنگي» است.
در يادداشت هاي باقي مانده از يكي از شهيدان گردان حنظله آمده است:
«امروز روز پنجم است كه در محاصره هستيم. آب را جيره بندي كرده ايم. نان را جيره بندي كرده ايم. عطش همه را هلاك كرده، همه را جز شهدا، كه حالا كنار هم در انتهاي كانال خوابيده اند. ديگر شهدا تشنه نيستند. فداي لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!»
فكه تا آخر جنگ در دست دشمن باقي مانده بود و پيكرهاي زيادي از شهدا بر جاي مانده بودند، اولين اكيپ هاي تفحص به همت شهيد محمودوند ، شهيد دهقان ، علي ميرطاهري و... اوايل دهه هفتاد در اين سرزمين شروع به كار كردند. و كم كم نيروهاي تفحص لشگر 31 عاشورا و 14 امام حسين (ع) و لشگر امام رضا(ع) و... در اين سرزمين جمع شدند و به تفحص شهدا پرداختند.
فكه بعد از دوران دفاع مقدس به اصلي ترين محل تفحص تبديل شد و تعداد زيادي از شهدا از اين منطقه كشف و به شهرها بازگردانده شدند.
سيد مرتضي آويني " سيد شهيدان اهل قلم "هنگام ضبط برنامه روايت فتح از محل شهادت 130 رزمنده عمليات والفجر مقدماتي در تاريخ 20 /1/1372 به همراه سعيد يزدان پرست بر اثر برخورد با مين در اين منطقه به شهادت رسيدند.
در فكه تعدادي از نيروهاي تفحص نيز در اين سرزمين در حين يافتن شهدا به شهادت رسيدند كه از جمله آنها مي توان به شهيد علي محمودوند،سيد علي موسوي، مجيد پازوكي ، برادران صابري، شهيد غلامي، سعيد شاهدي و .... اشاره كرد
هم اكنون برخي موانع، ميادين مين واستحكاماتي كه دشمن در دوران جنگ در منطقه فكه احداث كرده بود، باقي است.
فكه هر ساله شاهد زائراني است كه به ياد گمشدگان خود به اين سرزمين مي آيند و جواناني كه براي تجديد پيمان به اين سرزمين پاي مي گذارند.خوشا به حال آنها كه با شهادت رفتند
مقتل شهداي فكه بين پاسگاه فكه و چزابه و در غرب پاسگاه طاووسيه و در 3 كيلومتري جاده فكه – چزابه قرار دارد. موقعيت جغرافيايي آنN 47 45 04 E 31 57 12 مي باشد.اين مقتل در بين رمل هاي فكه قرار دارد و در حين تفحص در اين منطقه 120 شهيد يافت شده اند.در اين مقتل بناي يادبودي ساخته نشده بلكه بخشي از زمين به صورت بكر و به صورت رملي توسط سيم خاردار محصور شده و به عنوان معبري امن از مناطق آلوده اطراف خود جدا شده است .در نزديكي مقتل محل شهادت شهيد آويني قرار دارد.
در نزديكي مقتل شهداي فكه، مقر سابق نيروهاي تفحص لشگر 27 محمد رسول الله(ص) قرار دارد. قبلا در اين مكان حسينيه حضرت زهرا(س) قرار داشت كه شهداي تفحص شده را بخش معراج در اين حسينيه قرار مي دادند و سپس به اهواز و از آنجا به شهرها انتقال مي دادند.
تمامی حقوق مطالب،
تصاویر و طرح قالب برای شهدای شهرستان گتوند ترکالکی و حومه امتداد محفوظ است، نقل و
استفاده از آنها در سایت ها و نشریات تنها با ذکر منبع
مجاز میباشد