تقدیم به روح  بلند و ملکوتی شهید غریب"علیرضا مقامی"یوسف فکه

و ناگهان خبری دردناک آوردند

                  ز ردپای تو یک مشت خاک آوردند

هنوز باورم این بود  باز میگردی

                  برای بــاورم امـــــا پـــلاک آوردنــد

برای کوچه ی بی نام و نشان ما

                  به احترام تو یک اسم پاک آوردنـد

صدای زنگ در آمد و باز می دانم

                 ز رد پای تو یک مشت خاک آوردند...


ادامه نوشته

قهر کرده اید انگار ؟ درست نمیگویم؟

حاجی دیگر نمیخندی ...! چه شده آن لبخندهای دائمت؟

حاجی آنطور درخودت رفته ای دلم غصه اش میشود ...سرت را بالا بگیر...

به چه می اندیشی؟

از چه دلگیری؟ ...

راستی حاجی ! قبلا ها یه عده ای میگفتند شماها رفتید بجنگید که چه بشود؟ خودتان خواستید ،خودتان هم شهید شدید

آن وقتها جبهه میگرفتم و جوابشان را میدادم.

حالا خودمانیم حاجی، بینی و بین الله رفتی که چه بشود؟

رفتی که آزادی داشته باشیم؟

رفتی که عده ای مانتوهایشان روز به روز تنگ تر و روسری هایشان روز به روز کوچکتر شود؟

رفتی که ماه محرمی هم پارتی بگیرند و جشن های آنچنانی؟

رفتی که عده ای دختر و پسر به هم که میرسند دست بدهند و اگر ندهند به هم بگویند عقب مانده ؟

حاجی جان ؛ جای پلاکت را این روزها زنجیرهای قطور گرفته !

جای شلوار خاکی ات را شلوارهای پاره پوره و چاک چاک گرفته (که به زور پایشان نگهش میدارند)!

جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار گرفته(بعضا آب رفته اند) !

پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند !

اوضاعی شده دیدنی ... پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد ! و البته دوست یابی!

حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را

اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند !

حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند ... !!!

اینجا به کسی بگویی : خواهرم ... هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم ...چرا شماها نمیفهمید؟

اینجا اگر ماه رمضان به بعضیها گفتی ماه رمضان است،حرمت نگه دارید.تو را میکشند...به همین سادگی

اگر گفتی آقا مزاحم ناموس مردم نشو ،تو را میکشند و کمترینش اینست که چشمت را کور کنند...به همین سادگی

داغ بر دلم مانده ...

و من مات و مبهوت از این همه شجاعت که تو لا اقل از ما انتظارش را داری و نداریمش !

اینجا پسری با تیپ آنچنانی هرچقدر هم که بی احترامی کند به غیر و سر وصدا کند ،همه میخندند و میگویند چه بانمک !

اما پسری مذهبی که با صدای بلند صلوات بفرستد بعد از نماز جماعت : بعضیها میگویند: زهرمار ! داد نزن سرمون رفت !!!

دختری با مانتوی کوتاه و تنگ و آستینهای بالا زده شده با قر و غمیش راه برود همه میگویند چه باکلاس!

اما دختری چادری که بخواهد از کنارشان رد شود میگویند : صلواااااات : اللهم صل علی محمد و آل محمد

اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند ! به ریش میخندند ...به چادر میخندند ... به لباس پیغمبر میخندند ...

راستی فرمانده ... این کتاب صورت هم عالمی دارد ! "فیس بوک" را میگویم

شرف و ناموس و اعتقاد بعضا پر ! عکسهایی در این فیس بوک از خود و خانوادشان میگذارند که آدم شرمش میشود نگاه کند

شما میگفتی "یاعلی" و زندگی میساختی

اینها عکس میگذارند ...خاطر خواه میشوند ... زندگی شروع میشود آن هم با یک "لایک" ... فردا هم طلاق!عجب پروسه ای!!!

این هم به نام آزادی !!! ...

این نظام را اعتقاد نگاه داشته... به تو میگویند آزادی نداری ... راحت باش ... زندگی کن!!! که دست از اعتقادت برداری

ما میگوییم بندگی کن و خوب زندگی کن ... آنها میگویند زندگی کن ،آزاد باش ...(هرزه بودن هنر است !)

خلاصه حاجی

جای ارزشها عوض شده ...دعایمان کن.

به خودم میگویم: به دلم :

بسوز ...آتش بگیر...

آتش بگیر تا که بفهمی چه میکشم

رنگ ها عوض شده ... حاجی دریاب ...

یا صاحب الزمان : دلت خون است آقا ... خدا صبرت بدهد ... .

سخنان مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه ا ي درباره شلمچه:
 

 

بسم‌ الله الرحمن الرحيم

 الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا ابي‌القاسم المصطفي محمد و علي اله الاطيبين الاطهرين المنتجبين الهداة المهديين.

 امروز شركت من در مجموعه‌ي زايران خاك خونين شلمچه، براي بزرگداشت ياد و نام شهيدان عزيز و مردان بزرگي است كه با خون خود، با جهاد و همت خود، با عزم و اراده‌ي خود، نام شلمچه و خرمشهر و خوزستان و ايران را در تاريخ، بلند كردند.

 ملت ايران در دورة معاصر، هر چه عظمت و عزت در دنيا دارد، به بركت خون رزمندگاني است كه در اين سرزمين‌هاي خونين، حضور پيدا كردند و جان خود، سلامت و جواني خود را براي اسلام، براي ملت و ميهن‌شان در طبق اخلاص گذاشتند و تقديم كردند. ايران، امروز هر چه دارد و در آينده هر چه بدست بياورد، به بركت خون اين شهيدان است. اگر اين شهدايي كه شلمچه، يادگار آنها و اين بيابان‌هاي خونين، حامل نشانه‌هاي آنهاست، نبودند، امروز در اين كشور، از استقلال ملي، از شرف ملت، از اسلام و از هيچ چيز ايراني، نشان برجسته‌يي نبود؛ اينها در مقابل دشمن مهاجمي كه بدون كمترين ملاحظه‌يي به مرزهاي جغرافيايي و مرزهاي ملي و مرزهاي اعتقادي حمله كرده بود، ايستادند.

 


دستى كه ورق مى زند این خاطره ها را

باید بنویسد غم جان كندن ما را

ماندیم و شما بال گشودید از این شهر

رفتید به جایى كه ببینید خدا را

تقدیر همین بود بمانیم و بپوسیم

آلوده كنیم از نفس خویش فضا را

انصاف همین نیست كه از آن همه خوبى

بر كوچه بگیریم فقط نام شما را

دیشب كسى از عرش فرود آمد و دیدیم

برگردنش انداخت پلاك شهدا را

http://bikafanan.persiangig.com/image/bikafanan_gallery/shalamche/2.jpg


امام موسی کاظم(ع):

سفارش می کنم شما را که در نهان و آشکار از خدا بترسید.
(تحف القعول ۳۹۰)

خرمشهر دیدی که آمدیم..

ادامه نوشته